رضا فرج الهي رئيس شعبه ٣٢ ديوان عالي كشور بعد از تاييد احكام اعدام پنج نفر از جوانان خلفيه( رامشير) ، حكم اعدام ٤ جوان فلاحيه( شادگان) بنام هاي غازي عباسي، عبدالرضا امير خنافره، جاسم مقدم پناه وعبد الأمير مجدمي را در تاريخ ٢٥/١١/١٣٩١ تاييد كرده و اين حكم را روز شنبه ١٣ جولاي ٢٠١٣به خانواده ها و محكومين إبلاغ كردند. يادآوري مي شود كه تمام محكومين در سپتامبر ٢٠٠٩ دستگير شده بودند.

اسامي محكومين به اعدام بشرح زير است:

١-غازي عباسي، فرزند احمد، متولد ١٣٦١، مجرد، فاقد سابقه كيفري

٢-عبدالرضا امير خنافره، فرزند يونس ، متولد ١٣٦٦، مجرد، فاقد سابقه كيفري

٣-جاسم مقدم پناه، فرزند سعيد، متولد ١٣٦٤، مجرد، فاقد سابقه كيفري

٤- عبد الأمير مجدمي،فرزند هوشنگ،متولد ١٣٥٩،متأهل،فاقد سابقه كيفري

در قسمتی از نامه این زندانیان محکوم به اعدام که نسخه ای از آن در اختیار است , نوشته شده:

بعد از گذشت 3 سال بلاتکلیفی در بازداشتگاههای اطلاعات ؛  دادگاه ما در سال 2012 تشكيل شد که در مجموع بيشتر از دو ساعت و نيم طول نكشيد و ما بدون اينكه بتوانيم از خود دفاع كنيم به اتهام اعمال مسلحانه و محاربه با خدا و فساد في الارض به اعدام محكوم شديم .


اینان تاکید کردند : با وجود اينكه 6 نفر از وكلاى ما نيز در جلسه دادگاه حضور داشتند ولى هيچكدام از آنها اجازه دفاع از موكلينش در جلسه را نیافتند. “


گفتنی است یکی از دستاویزهای دادگاه برای این محکومیت , کشف اسلحه شکاری از محکومان به هنگام دستگیری بوده است . زندانیان یاد شده طی توضیحی در این خصوص نوشته اند :  “كارشناس اسلحه ( علي متري) در شهادتنامه خود در دادگاه گفت كه از سلاحهاى شكارى كشف شده هيچ گلوله اى شليك نشده است ولى بازجويان اطلاعات به دادگاه فشار آوردند تا كارشناس را عوض كرده و كسى ديگر را جايگزين آن كنند تا شهادت بدهد كه از اين اسلحه ها , تيراندازى شده است تا ما را به قيام مسلحانه متهم كنند .”


درهمین رابطه آقای عبدالسلام ساکی , یکی از وکلای متهمین  طی اظهار نظری می گوید :  تمام اتهامات منصوب شده باطل و مستنداتی حقوقی در زمینه اتهامات وجود ندارد . وی تاکید کرد : اتهامات و رای صادره بر اساس اعترافات اجباری بوده است و جنبه قانونی ندارد .

وی یادآور شد : در صورتیکه دادگاه هیچ اهمیتی به دفاعیات وکیل نگذاشته ؛ حکم صادره بر مبنای گزارشات اداره اطلاعات صادر شده است .

احکام اعدام این جوانان در تاريخ ٢٥/١١/١٣٩١توسط دیوان عالی کشور تاييد شده است . تاخیر در ابلاغ این حکم نیز خود جای شبهه و ابهاماتی برای فعالان حقوق بشر بوده است .

این زندانیان محکوم به اعدام در این نامه ضمن شرح بیگناهی خود و روند غیر قانونی محاکمه بر اساس اعترافات اجباری ؛  شوراى حقوق بشر سازمان ملل , گزارشگر ويژه سازمان ملل براى حقوق بشر در ايران آقاى احمد شهيد , سازمان عفو بين الملل , سازمان ديده بان حقوق بشر و كليه  فعالان وسازمان هاى مدافع حقوق بشر را خطاب قرار داده و خواستار پیگیری احکام صادره و تلاش برای توقف آن شده اند .

 

Three Ahwazi Arab from Susa city face imminent execution and other ill treatment in the secret detention belong to the Iranian intelligence services. Mr. Ali Chabishat Kaabi, Mr. Selman Chayan, and Mr. Sayed Yassin Mousavi are members of Al.Shabab (Young) cultural organisation in Susa city in north of Al.Ahwaz that were arrested by the Iranian intelligence services on 11th November 2012.


According to the reliable sources, all these three men tortured by the intelligence services, and are hold in the secret detention belong to the Iranian intelligence services in Ahwaz capital city. The sources also confirmed that  the Iranian services recently forced 3 Ahwazi civil and cultural activities belong to Alshabab cultural organisation (Young) in Susa to be interview with the Press TV the Iranian regime channel. The name of these men- Mr. Ali Chibyshate Kaabi the son of Habib 48 years old (civil activities and famous poet in Ahwaz)from Kaab Khalaf Muslim village in Susa, Mr. Yassin Mousavi the son of Sayed Saadon 34 year-old, and Mr. Selman Chyan Kaabi the son of Mr. Mashhot 32 year-old. The Iranian services accused them of making propaganda against the regime, enmity of god, corruption on the earth, terrorist-related, and dangerous for the regime security.


There are over 25 people are members of Al.Shabab cultural group that all arrested by the intelligence services. Al.Shabab cultural group were mainly focused to teach Arabic languages for people who live in Susa and Shawour the Arabic Small Town south Susa city. The organisation also helped Arab students who struggled to enter the universities in Iran, and also helped 45 Ahwazi female to enter the universities. The Iranian intelligence services were not happy with Al.Shabab activities. Therefore, the services decided to arrest all member of the organisation in November 2012. However, 22 members were free on bail, but three members are still hold in the intelligence services.


Furthermore, the three men, who tortured by the services are on hunger struck since 3rd July 2013. The families of the three men- Mr. Ali Chebishat, Mr. Yassin Mousavi and Mr. Selman Chayan Kaabi confirmed that these three men cannot access to medical health and seriously suffered from poor health due to the torture that are facing in the detention.


We would like to ask the Human Rights organisation like Amnesty international and Human Rights Watch to put Iran under pressure to stop torture and the ill- treatment againstthese three Ahwazi men, and also to stop arresting Ahwazi activities.

Source: Ahwaz news agency

 

هذه صورة من رساله تم إرسالها من سجن كارون ومن خلالها  يتضح لنا ما يدور بين السجناء من أفكار و آراء مختلفه و هذا يثبت على ان هنالك وعيا متزايدا لدى المواطنين الأحوازيين. تم حذف المصدر لأسباب أمنية

 

به گزارش منابع محلي، نيروهاي اطلاعاتي روز يكشنبه ٢٣ تير ١٣٩٢ حسن ناصري 35 ساله فرزند علي متأهل داراي سه فرزند ساكن كوي خزامي شهر احواز، را دستگير و به مكان مجهولي منتقل كرده اند.


به گزارش فعالان حقوق بشر، حسن ناصري بدليل گرايش به مذهب اهل سنت و فعاليت وي در زمينه مذهبي توسط اداره اطلاعات احواز دستگير شد.قابل ذكر است، كه نيروهاي امنيتي ده ها نفر از شهروندان عرب را به علت تغيير مذهب و اعتقاد به مذهب اهل سنت را دستگير و بعد از محاكمه روانه زندان كرده اند.


در چند سال اخير، مقامات امنيتي و قضائي جمهوري اسلامي ايران از افزايش گرايش به مذهب اهل سنت در بين شهروندان عرب ابراز نگراني كرده و براي جلوگيري از گسترش اين مذهب افراد دستگير شده را با اتهامات واهي همچون ارتباط با سرويس ها اطلاعاتي كشورهاي عربي ، نشر انديشه وهابيت و بر هم زدن امنيت كشور محاكمه كرده اند. بر أساس آماري كه شيعه آنلاين روز گذشته أعلام كرده از ابتداي سال ١٣٩٢ در طي چهار ماه 2500 نفر فقط از شهر احواز و حومه آن به مذهب اهل سنت ( به قول آنها وهابيت) پيوستند.


موارد حقوقي نقض شده در اين گزارش:

 بند ۱ ماده ۱۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی فکر، وجدان و مذهب دارد. این حق شامل آزادی داشتن یا قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خود، همچنین آزادی ابراز مذهب یا معتقدات خود، خواه بطور فردی یا جمعی، خواه به طورعلنی یا در خفا در عبادات و اجرای آداب و اعمال و تعلیمات مذهبی می‌باشد. 


ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره‌مند شود؛ این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادت‌ها و اجرای آیین‌ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است. 


 ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد. 


بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی‌توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت و اخافه قرار داد. 


اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی: تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مواخذه قرار داد.


 

فعالان مؤسسه فرهنگي شباب(جوانان ) شوش در بازداشتگاه اطلاعات احواز دست به اعتصاب غذا زده اند


بنا به گزارش فعالان حقوق بشر از احواز” علي چبيشات ، سلمان چايان و سيد ياسين موسوي ؛ سه زندانی عرب در بازداشتگاه اداره اطلاعات احواز ؛ در اعتراض به فشارها و شكنجه هاي شديد از ده روز پيش دست به اعتصاب غذا زدند و هم اكنون در وضعيت جسماني بسيار نامناسبي بسر مي برند. اعتراض این زندانیان به آزار و شكنجه فيزيكي شديد توسط ماموران بوده است .



بيش از هشت ماه از بازداشت این افراد می گذرد ولی وضعیت حقوقی پرونده آنها همچنان بلاتکلیف باقی مانده است  و پیگیری های خانواده ها در این زمینه نيز بی نتیجه باقی مانده است.


بر اساس آخرین اخبار دریافتی,  وضعيت علي چبيشات وخيم گزارش شده است ؛ يكي از بستگان آقای ” چبيشات” به فعالان حقوق بشر تاکید کرد : روز پنج شنبه گذشته وضعيت “علي” بسيار بد شده و او را به بيمارستان منتقل مي كنند ولی پس از آن اطلاعی از وی در دست نیست.


اسامي فعالاني كه هم اكنون در اداره اطلاعات احواز زير شكنجه هستند بشرح زير است:


١- علي چبيشات ( كعبي) فرزند حبيب متولد 28 اكتبر 1966 ساكن روستاي كعب خلف مسلم تابع شهر شوش كه در تاريخ ١١-١١-٢٠١٢ دستگير شد وي شاعر معروف شهر  شوش میباشد. دستگيري وي در مراسم فاتحه خواني مادرش بود، نيروهاي اطلاعاتي بدون هيچ حكمي او را همراه دو فرزندش بنام هاي حسين چبيشات 29 ساله و صلاح الدين چبيشات ٢٢ ساله به بازداشتگاه اطلاعات بردند. علی چبیشات به صورت وحشیانه ای مورد شکنجه فیزیکی و روحی  قرار گرفته به طوری که فرزندان وی را در همان روزهاي اوليه در مقابل چشمانش شکنجه  شده اند و حتى ناخن های او توسط شکنجه گران کشیده شده است. او هم اکنون از شکستگی دنده ها رنج می برد و چندين بار به علت وخامت وضعيت وي به بيمارستان منتقل شده است.


٢- سيد ياسين موسوي فرزند سيد سعدون ، ٣٤ ساله متأهل كه در تاريخ ١١-١١-٢٠١٢-  دستگير شد.


٣-سلمان چايان  ٣٢ ساله فرزند مشحوت ، متأهل داراي يك فرزند ، در ١١-١١-٢٠١٢ دستگير شده بود. اين  فعال فرهنگي بدليل فعاليتهايش دو بار دستگير و ٢ سال حبس داشت.


 مدتي پيش  اداره اطلاعات احواز ، اعضای خانواده متهمين را به ستاد خبري دعوت كرده و فيلم اعترافات آنها را به خانواده ها نشان داده و آنها را متهم به دست داشتن در انفجار لوله گاز شوش كرده اند. در روز چهارشنبه ٢٦/٦/٢٠١٣ نيز كانال ” پرس تي وي” اعترافات  علي چبيشات ، سيد ياسين موسوي و سلمان چايان  را نشان داد و آنها را به تروريست بودن و انفجار لوله گاز شوش متهم كردند. 


فعالان حقوق بر در احواز ضمن محکومیت این شیوه رفتار با زندانیان , اعلام کردند : نیروهای امنیتی با اين شیوه اعتراف گیری از فعالان عرب آنها را مجبور به  اعترافات دروغین در کانال ” پرس تی وی ” نموده ، تا زمينه اي براي صدور احكام سنگين همچون اعدام را مهيا و آماده سازي مي كنند.


منابع مطلع از احواز  گزارش داده اند که این افراد از اعضای موسسه فرهنگی شباب ( جوانان ) می باشند که به اتهام همکاری در انفجار خط لوله گاز شهر شوش دستگیر شده اند .اتهامی که  به شدت توسط این زندانیان رد شده است .


این گزارش تاکید دارد : فعالان مؤسسه شباب ( جوانان) در برقراري كلاسهاي تقويتي و تدريس زبان عربي و كمك به  دانش آموزان محروم جهت شركت در كنكور  همچنين در رابطه با  برپائي جلسات شب شعر شوش فعاليتهاي فراواني داشته اند.از جمله اقدامات اين موسسة ورود 45 دختر روستائي عرب در دانشگاه شهرستان علون ( عبدالخان)  و ده ها تن از جوانان عرب شهر شوش و حومه آن مي باشد.


ولی پیشتر اعضاي اين موسسه حدود شامل 25  نفر از  دبيران ، شاعران و فعالان فرهنگي در سال 2011 به دليل دعوت مردم به برگزاري نماز جماعت عيد خارج از مساجد كه زير كنترل اماكن بوده ؛  و همچنين برگزاري شب هاي شعر،دستگير  و بعد از مدتي آزاد مي شوند اما در سال 2012 حدود يك ماه بعد از انفجار لوله گاز شهر شوش  تعدادي از فعالان اين موسسه براي بار دوم دستگير مي شوند كه شش نفر از آنها بنام هاي  حسين چبيشات ، حبيب سيلاوه ، صلاح الدين چبيشات ، محمد چايان ، عاشور شمكلي و كريم چايان  را با قيد وثيقه آزاد و سه نفر از آنها بعد از گذشت چندين ماه در بازداشتگاه اطلاعات بسر مي برند.


این اتهام در حالی منجر به بازداشت و شکنجه های طولانی  این فعالان شده است  که پیشتر آقای افشین، مدیرعامل شرکت گاز در مورد انفجار لوله گاز شوش ،ضمن رد هرگونه خرابکاری، این آتش سوزی را یک حادثه خوانده بود. همچنین مدیرکل حوادث غیرمترقبه استان (غلامرضا اخوان صباغ)  نیز اين حادثه انفجار را ترکیدگی خط لوله گاز دانسته بود.مدير كل مديريت بحران استان (غلامرضا اخوان صباغ ) در گفتگو با فارس در مرداد 1390 قدمت لوله هاي انتقال نفت در مسير احواز -شوش را بيش از 40 سال عنوان كرد.



http://www.bbc.co.uk/persian/rolling_news/2012/10/121023_rln_u06_pipe_line_fire_ahvaz.shtml



http://www.khabaronline.ir/detail/253417/


http://www.econews.ir/fa/NewsContent.aspx?id=183658


http://www.iranhrdc.org/persian/permalink/1000000346.html#.UeF8rGS9Kc0


با این وصف و علیرغم تمام شواهد و اظهارات مسوولان ؛ ماموران امنیتی اما اصرار به تروریستی بودن آن حادثه , و ایراد اتهام به این شهرواندان عرب دارند .


نگرانی از وضعیت این زندانیان زمانی افزایش می یابد که مقامات قضائي و امنيتي پیشتر نیز  تعدادي از فعالان عرب احوازي را به اتهام اقدام به عملیات تروريستی به اعدام محكوم كرده اند ؛ که بعدها با انتشار  فيلمی از درون زندان كارون , محكوم شدگان قبل از اجراي حكم اعدام، تمام اتهامات را رد و از شكنجه شديد توسط نيروهاي اطلاعاتي پرده برداشته بودند.


همه این موارد و سوابق موجب نگرانی بیش از پیش فعالان حقوق بشر در احواز , در خصوص وضعیت این سه زندانی شده است و تلاش ها برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص پرونده و شرایط جسمانی این زندانیان نیز تا این لحظه بی نتیجه بوده است.


 

آبادی یا نابودی؟ هدیه استعمارگران برای سرزمینهای اشغالی

 

رحمان حطاوی

محمد دبير سياقی كه در تصحيح و تلفيق مطالب و همچنين در تصحيح(!) سامي خاص

جغرافيايی و خطاهای زمان(!) در كتاب سفرنامه خوزستان (عربستان) كوشش و همت فراوانی نمود در سرآغاز اين كتاب اشاره مي كند كه "كلمه عربستان را كه نام اصطلاحی آن زمان بوده در همه جا به خوزستان برگردانيدم تا به آن سرزمين به نام حقيقی آن اشارت شده باشد." وی همچنين در سرآغاز اين كتاب می نويسد: "خوزستان گاه در آبادی و عظمت و حاصلخيزی و جمعيت شهره دهر بوده و زمانی به سبب جنگها و سياستهای ناروا و بي توجهی فرمانروايان و تاخت و تاز بيگانگان در ويرانی و عسرت سر می كرده و فی المثل سدی كه مايه استواری زندگی مردم و سرسبزی دشتها بوده، شكستن آن از هجوم بيگانگان جلوگيری ميشده و يا رودی كه مايه رستن درختان بارور و بدست آمدن محصول انبوه و موجب اعجاب مسافران ميگشته، دشتهای حاصلخيز را برای درهم شكستن قدرت سپاهی دشمن به مردابی فراخ و سهمگين مبدل می ساخته، و مردمی كه با صرف عمر و مال سدی محكم و باغی خرم، جنگلی انبوه و مزروعی باشكوه فراهم ميساخته اند، به دست خويش ساخته ها و پرداخته ها در هم مي شكسته اند و برهم مي ريخته تا از دستبرد غارتگران ايمن مانند، يا جهانخواران غاصب حاصل رنج ساليان دراز اين مردم رنجبر را بر باد مي داده اند تا دو روزه تسلط خود را بر آنان استوار سازند، چنين مردمی در چنان سرزمينی ناگزير به خانه بدوشی و گريز خوگير ميشده اند و از خويشتن و بيگانه پرهيز ميداشته."

 

جناب محمد دبير سياقی كوشش و همت فراوانی را در تحريف و جعل حقايق و وارونه نشان دادن اصل وقايع تاريخی به كار برد. وی اما از اين به اصطلاح بيگانگان برا ی خوانندگان مثال و نمونه ای بيان نمی كند و نمی گويد كه كدام به اصطلاح فرمانروايان به  عربستان(الاحواز) تاخت و تاز مي نمودند يا اين جهانخواران غاصب چه كساني هستند و چه چيزي را غصب نمودند و آيا دفاع از سرزمين آبا و اجدادی معنای تعدی و اجحاف و اغتصاب می دهد (شايد بتوان در فرهنگ فارسی آن را جستجو كرد!!.)آيا مردم عرب الاحواز در آن زمان سدهايی را كه جهت اعمار و آبادی و فلاحت سرزمينشان ساخته اند، در واقع خود نيز اين سدها را برای نابودی دار و ندار و خانه و آبادی خود می شكستند!!؟

 

با نگاهی تيزبينانه و واقع بينانه و تحقیق در کتب منتسب به فارس زبان هابر همگان آشكار خواهد شد كه حكومتهای در به اصطلاح بلاد عجم داریحداقل نفوذ و سلطه و لو اسمی نه تنها در الاحواز بلكه در بيشتر سرزمينهای  قومتهای ديگر بودند. برای نمونه بر همگان عيان است كه حكومت مشعشعيان از قدرت و تسلط وسيعی حتی بر قسمتیاز عراق برخوردار بود و هميشه از جانب صفويان مورد تاخت و تاز قرار میگرفتند و هنگامی كه نتيجه ای از اين هجوم نسيب نيروهای غاصب حاصلنمی شد به شكستن سدها و تخريب و تحريف رودها و شكستن ابنيه مي پرداختند و محاصره را شديدتر میكردند تا بر حكومت عربی وقت فشار بياوند كه به تابعيت اسمی آنها در آيند. بعد از انقراض صفويان، حكومت افشاریه و سپس زندیه و پس از آن قاجاريان به قدرت رسيدند و هر كدام بهنوعی تلاش ميكردند كه سلطه خود را بر حكومتهای عربی منطقه تحميل كنند ولیتمامی آن اقدامات و تجاوزات به همت مردم عرب خنثی می شد و حكومتهایبيگانه و غاصب عجم برای در هم شكستن قدرت و پايمردی و وحدت ملت عرباقليم،  سدهای آب و مجاری را میشكستند و دمار و خرابي را برای مردم به ارمغان می آوردند. برای مثال كريم خان زند به جهت ناتوانی و يآس از شكست شيخ سلمان، سد سابله را كه توسط حكومت بنی كعب ساخته شده بود را در هم شكست تا آب را به سمت محمره منحرف كند. قابل ذكر است كه اين سد بر روی رود كارون بنيان نهاده شده بود وبنا به گفته كتاب تاريخ زنديه همانند سد اسكندر بود كه اگر ويران نمی شد ممكن بود تا صدها سال سود آن عايد كشاورزان عرب قبان  شود، وسلسله نهرها و انشعاباتی جانبی از دو طرف رود قبانرا كه شيخ سلمان راه انداخته بود جهت آبياری نخلستانها و فارياب  زمينهای زراعتی منطقه مورد استفاده واقع بود. بعد از اين هجوم ددمنشانه كريمخان زند، روستاها و عمران و فلاحت پس از پنج سال از منطقه قبان رخت بربست و آن سرزمين روی آبادی به خود نديد. حال با عرض نمونه ای از سياهكاريها و تبهكاريهای اين قوم سياهدل، جای سوال اينجاست كه اين جهانخوازان غاصب چه كسانی هستند، حكومتهای عربی الاحوازكه از دار و ندار مردم و رعيت خود دفاع می كردند يا اشغالگران عجم كه ويرانی و نگون بختی را نصيب مردم رنج كشيده و زحمتكش می كردند.

 

در واقع در هيچ واقعه تاريخی سپاه ايران از اين شگرد تخريب سدها جهت منفعت مردم و دفع بيگانگان خارجی به خاك الاحواز استفاده نكرده است، چرا كه آنها هيچگاه قدرت و سپاهی قوی تابع به خود در الاحواز نداشتند. بر خلاف آنها و با قرائت تاریخ سرزمینهای عربی،مشاهده میشود امپراطوری عثمانی دارای ارتش  و نيروی ترك در تمامی كشورهای عربی كه تحت نفوذ و تسلطش بودند بود.

 

حال می خواهیم به سیاستهای رژیمهای اشغالگر پس از اشغال سرزمین الاحواز توسط رضا خان میرپنج و وارث آن حکومت جمهوری اسلامی در رابطه با سد سازی و تونل سازی جهت انتقال آب از سرچشمه های کارون، دز، کرخه و مارون (یکی از سرشاخه های رود جراحی) به استانهای مرکزی ایران بپردازیم. پس از اعلام حکومت نظامی در الاحواز از آوریل 1925م هجومی باورنکردنی و ظالمانه بر منابع خدادادی این سرزمین وارد شد از آن جمله پروژه های سد سازی و طرحهای انتقال آب به نقاط مرکزی کشور تحت عناوین تولید برق و ذخیره آب و انرژی و احیای زمینهای بایر به تصویب حکومتهای وقت رسید و نتایج آن تایید 23 طرح سدسازی که از این تعداد احداث و راه اندازی بیش از 10 سد بر روی حوزه های کارون، دز، کرخه و مارون به اتمام رسید و همکنون در دست اجرا  می باشد. علاوه بر آن 5 طرح انتقال آب( کوهرنگ1، کوهرنگ2، کوهرنگ3، چشمه لنگان و انتقال به قمرود بر روی رود کارون و دز در حال سرقت و انتقال آب بهزاینده رود و  قمرود در حال بهره برداری هستند، اضافه بر آن دو طرح جدید انتقال آب بر مسیر رودخانه کارون که شامل تونل بهشت آباد وتونل رفسنجان به سمت زاینده رود و رفسنجان مطرح و در حال انجام هستند.

و اما انتقال آب از سرشاخه ها، نتایج منفی اقتصادی، اجتماعی و انسانی، زیست محیطی و بهداشتی  وغیر قابل جبرانی برمردم منطقه واردآورد ه و بسبب آن  کشاورزی منطقه به مخاطره افتاده است، زراعت برنج، گندم و نخلستانهای فلاحیه و محمره و عبادان تقریبا از بین رفته است. تالابهای فلاحیه و هور العظیم که منبع درآمد و روزی صدها روستانشین بود، رو به خشکی گرائیده و به سبب آن مشکلات زیست محیطی و بیماریهای گوناگونی همانند سکته های قلبی و عوارض تنفسی با نسبت بالایی شیوع پیدا کرده اند. روستائیان با مشاهده واقعیت کمبود آب مورد نیاز کشاورزی در فقر و بدبختی گذران زندگی می کنند ودولت با ندادن مجوز آب کشاورزی به کشاورزان آنها را مجبور می کند که خانه و کاشانه خود را رها ساخته در اطراف شهرها زندگی زاغه نشینی و فلاکت بار را اختیار کنند. مشکل آب شرب سالم همکنون به یک معضل بزرگ تبدیل شده است. همچنین به جهت کمبود آب رودها و سرآزیر شدن فاضلابهای صنعتی و شهری و آب زهکشیهای طرح ملی نیشکر درون رودها، مردم از بیماریهای روده ای و گوارشی رنج می برند، آبهای خانگی غیر بهداشتی بوده و حتی نوشیدن آن به حیوانات نیز توصیه نمی شود، همچنین بیشتر روستاها از امکانات آب لوله کشی محروم هستند و آب کثیف و غیر بهداشتی رود و برکه را با مشقت و رنج فراوان به منازل خود حمل می کنند و به مصرف می رسانند گویی این مردم ساکن کشور خشکی زده سومالی یا یکی از کشورهای فقیر آفریقایی هستند، غافل از آنکه آبی که حق طبیعی و خدادای آنها است به سمت زاینده رود اصفهان، رفسنجان، قم و یا کرمان انتقال داده می شود تا محصولات پسته رفسنجان کیفیت بین المللی خود را از دست ندهند و اصفهانی ها زاینده رودی پرآب داشته باشند. آقای مهدی قمشی استاد دانشکده مهندسی علوم آب دانشگاه شهید چمران احواز می نویسد : " متوسط آورد آب به استان خوزستان تنها تامین کننده آب مورد نیاز بخشی از زمینهای قابل کشت استان خوزستان است. بنابراین انتقال آب از حوضه های منتهی به استان خوزستان به سایر حوضه ها از مبانی علمی و کارشناسی برخوردار نیست." یا "از نظر فنی و اقتصادی طرحهای انتقال آب به خارج از حوضه به منظور توسعه فعاليت كشاورزی توجيه ندارند" همچنین " مناطق گيرنده مشكل تامين آب شهری و صنعت را ندارند." همچنین "بجز شهر دزفول در ساير شهرها و روستاهاى استان مشكل كميت و يا كيفيت آب شرب وجود دارد."

تنها برداشتی که از این کفته استاد قمشی میتوان گرفت این است که این سیاستهای انتقال آب به مرکز کشور تنها هدفی نژادپرستانه و تخریب کننده را به دنبال می کند چرا که این طرحها برای اقتصاد ایران هیچ نتیجه ای به همراه ندارند جز صرف ملیاردها ریال جهت انتقال آب به دیگر استانها به قیمت نابودی هر آنجه که متعلق به الاحواز است.

امروز به سبب تمامی این سیاستهای غیرمنصفانه و غارتگرانه رژیم غیر انسانی ایران شاهد این هستیم که شهر احواز آلوده ترین شهر جهان به شمار می رود، شهری که پرآب ترین رود یعنی کارون از وسط آن می گذرد ولی همکنون این رود به نفس زدن افتاده است و هر روز به مرگ خود نزدیکتر میشود. تصور کنید تمام این 23 طرح سد سازی کامل می شدند و طرحهای دیگر انتقال آب به اجرا در می آمد، آنوقت باید فاتحه کارون، دز، کرخه و جراحی را برای همیشهخواند. و پس از آن نیز فاتحه ساکنین عرب را خواند و این به عنوان هدف دراز مدت رژیمهای پهلوی و آخوندی است که زندگی را به جهنمی غیر قابل تحمل و طاقت فرسا بر احوازیهای اقلیم تبدیل کنند.

 

حال اجازه دهید به جاعل حقایق تاریخیمورد خطاب ما یعنی آقای محمد دبیر سیاقی برگردیم و این سوال تکراری را دوباره از میتوان از همفکران وهمقطاران ایشان پرسید که اگر امکان دارد تشریح بفرمائید که الاحواز و به قول شما خوزستان در چه زمانی و توسط چه حکومتهای باصطلاح فارس آباد و عمران بوده و چه روی خوشی به خود دیده است؟ واقعیت این است که اشغال و استعمار در تمامی اشکالش هیچگونه نتایج مثبت و سازنده ای در بر ندارد و آنچه مدنظر بیگانه است این است کهچگونه به پروسه غارت و چپاول ثروتهای منطقه تحت اشغال سرعت بخشد مادامی که نفوذ و سلطه اش استمرار دارد !! آیا با نشان دادن این نمونه های آشکار و عیان، جرم و جنایتهای بی وقفه دو رژیم پهلوی و آخوندی در حق مردم عرب منطقه و منابع سرزمینی آنها را تایید می کنید؟ اینها سوالهایی هستند که تنها انسانهای سر بلند و آزاد از قید و بند بیماریهای  روحی و روانی نژادپرستی می توانند به آنها جواب دهند.

 

 

 

 

منابع :

1- سفرنامه (عربستان) خوزستان، حاج عبدالغفارنجم الملك، بكوشش محمد دبير سياقی، موسسه مطبوعاتی علمی، تهران، نوروز 1341 هجری خورشيدی.

2- تاريخ الكويت السياسي، تاليف حسين خلف الشيخ خزعل،الجزء الثالث.

3- تاريخ پانصد ساله خوزستان(عربستان)، تاليف احمد كسروی

4- آنالیز آورد و مصرف آب در استان خوزستان (الاحواز) و مساله انتقال آب به خارج از حوزه (سمينار انتقال آب فروردین1392 ) مهدی قمشی، استاد دانشکده مهندسی علوم آب، دانشگاه شهید چمران اهواز (الاحواز)

 

 

 

 

 

 

 

 


 
شادي صدر فراترازقوم ونژاد ازحقوق بشردفاع می کند.


خانم شادي صدرویارانش درمرکز وانجمن دفاع برای عدالت،گامی بلندتر ازهمه حقوقدانان فارس ومدعیان دفاع از حقوق بشر برداشته اند،ایشان با فکر واندیشه ای زلال ودرک ویقینی که از همه حقوق بشر وبشریت دارند، در این دفاع مقدس گامی فراتر از قوم و نژاد برداشته، با قرائتی دقیق از اعلامیه جهانی حقوق بشروکنوانسیونهای منشعب آن، از حقوق همه انسانها واز هر قوم و نژاد دفاع کرده و می کنند،خصوصا دفاع شجاعانه وبشر دوستانه خانم صدر ویارانش از مردم عرب که بیش از 87 سال همه حقوقشان تضییع وزمین ومایملکشان مغصوب گردیده است، شادي با این گام پر مخاطره وقابل تقدیربرگ زرین وفراموش نشده ای را در تاریخ شجاعانه خویش به ثبت رساند.
بقلم = ابو محمد المحمراوی

با شناختی که از فارسهای نژادپرست داشته وداریم (منظورم اکثریت قریب به اتفاق)نباید از عملکرد غیر اخلاقی آنان در قبال خانم صدرتعجب کنیم، مگر اینکه خودمان را به بیراهه بزنیم،اگربخواهیم بدون تعارف ومجاملات کاذب تجارب خود را با کسی مرورکنیم، .وکمی با تعمق ودقت وبدون بازگشت به سالیان دور فرهنگ منفی و ضد بشری جامعه نژادگرانه فارسها علیه غیر فارسها را مدنظرقراردهیم ، اولین امری که به آن پی می بریم همان نهادینه شدن برتری طلبی ناشی از پست اندیشگی نژادپرستانه است،در دنیایی که یک فوتبالیست سرشناس برای یک حرکت مشتبه به نژادپرستی با جریمه هنگفت محروم شدن از باز ی روبرو می شود، مربی یک تیم ایرانی وحشیانه ترین جمله را در حق یک بازکن سیاه پوست ودر حضور خبرنگاران می گوید وآب از آب تکان نمی خورد.در کشوری بنام ایران با ادعای کاذب 2500 ساله وجعل سنگ گلین حقوق بشرکوروشی وحوزه های اسلامی واز نوع نابش ودر شهر های بزرگش مثل اصفهان وطهران از ورود کودکان معصوم افغانی به پارکها وحمامها با تابلو و بخشنامه ممانعت می شود، وبا وحشیانه ترین روش نژادپرستانه دهها میلیون کودک معصوم میلیونها غیر فارس را (عرب،کرد،ترک،بلوچ و...) قریب یک قرن ودر سرزمین آباء واجدادیشان غاصبانه و بطور هدفمند و برنامه ریزی شده وبقصد از زندگی انداختن از تحصیل به زبان مادری محروم می کنند،همه باصطلاح روشنفکران فارس از دکتر ومهندس واز استاد دانشگاه تا مراجع تقلید از چنین جنایتی وآن هم علیه کودکان معصوم حمایت می کنند،وقتی استاد ومهندس فارس پس از چند دهه در اروپا وآمریکا زندگی کردن درکشورهای پیشرفته هنوز قادر به پاکسازی خون وخوی خویش از پست اندیشگی برتری طلبانه منزه نساخته، قطعا87 سال نژادپرستی وخصوصا عرب ستیزی در فارسها تا عمق استخوانشان را نهادینه کرده اند.

نژادپرستی فارسیسم متاسفانه نوعی بیماری ارثی ومهلک برای جامعه بشری است که در طول تاریخ بین فارسها(قریب به اتفاق) از مورث به وارث وچون ارث انتقال یافته و می یابد،یادمان نر فته وقتی که محمد خاتمی در جمله ای وقیحانه ودر امريکا گفت ما مسلمان شدیم و لی عرب نشدیم واین درحالی است که عمامه مشکی(علائم سید بودن) و اباء واجدادش به استناد چنین ادعایی خمس سید بودن را کلاهبردارانه می خوردند و همه می دانند که اولین شرط چنین نسلی (سید بودن) عرب و از سلاله پیامبر بودن است.

به نویسندگان نژادپرستان فارس مراجعه کنید به کتاب مقدسشان شاهنامه فردوسی مراجعه کنید همه مملو از نژادپرستی و زمینه ساز چنین پست اندیشگی است،نه تنها عرب وتورک را مورد توهین قرار داده بلکه شخصیت زن را با بدترین شکل ممکن تحقیر کرده است،،به نوشته وگفته های سردمداران ملیون و افکار پان ایرانیستها واحزاب همفکرشان که اکثرا فارق التحصیلان دانشگاه ها وبعضا حقوق ولقب استاد را یدک می کشند مراجعه کنید، مگر فکر واندیشه ای بغیر از نژادپرستی آن هم از نوع وحشی تر ین آن مشاهده می کنید،به شعر شاعرانشان مثل هالو ومصطفی بادکوبه ای مراجعه کنید و به حظار و شنوندگانی که برای شعرهای توهین آمیز به ملت عرب گوش فرا داده، با کف زدنهای ممتدشان وهوراهای حنجره پاره کن چنین شاعرانی را تشویق می کنند وهرچه توهین شاعر به ملت عرب احمقانه تر و غیر انسانی تر باشد برشدت و حدت کف و هورای مهندسان و دکترهای فارس نشسته در سالن افزوده می شود،رهبران و بزرگان احزاب و حوزه های دینی فارس ها با همه انشعاباتش همگی عامل و اساس ترویج و تلقین و تزریق فکر پست اندیشگی نژادپرسی ونهادینه کردن آن در جامعه فارس هستند،چنین زمینه سازان پست اندیش عامل ومسبب 87 سال جنایتهای رژیم پهلوی ها ورژیم فعلی علیه غیر فارسها بوده وهستند،باید بدانیم و بپذیرم که حقیقت گفتاری،نوشتاری ورفتاری رژیمهای غاصب وحاکم گذشته وحال ومعارضین بنوبت آنان الگوی نژادپرستی بوده وهستند، اگر در همه چیز اختلاف نظر دارند قطعا در نژادپرستی وحدت نظر داشته ونقطه اشتراک آنها همین است .

نژادپرستان در سرکوب وجنایت علیه غیر فارسها متفق القول و العمل بوده، عده ای با قلم وزبان مسموم وبعضا زمینه ساز جنایت ونیروهای مسلحشان با تیر و تفنگ وجرثقیل خون غیر فارسها (عرب وکرد وترک وبلوچ و...) را 87 سال ریخته اند،وآنطور که از به اصطلاح روشنفکران فارس وبعد از دهها سال اقامت در اروپا وآمریکا شاهدیم وفریاد عربها را می خوریم و کردها وترکها را آنچنان و این چنین و آنطوری که به جنایتهای رضا قلدر ومحمدرضا کودتاچی و غاصب و احمد مدنی قاتل افتخار می کنند.تنها نتیجه تشخیص داد،همان مثل معروف است که می گویند، سالی که خوش است از بهارش پیداست را می توان تصور کرد.

قطعا وارثین و پرورش یافتگان چنین تفکرات مریض، تاب تحمل گفته های بشر دوستانه حقوقدان محترم خانم شادي صدر را نخواهند داشت،اکیدا اگر محل زندگی ایشان (خانم صدر)در اروپا نبود، خیلی وقتها فتوای مشترک الصدور(ملی گراها وملا گراها) را با جنایتی وحشیانه علیه این بشر دوست و مدافع حقوق انسان را اعمال می کردند.اما زهی خیال باطل کرده اند،همه نژادپرستان باید بفهمند و بفهمانند و بدانندک، خانم صدر وهمراهانش در گامی که برداشته اند، تردیدی بخود راه نخواهد داد،ایشان خوب می دانند که دفاع از غیر فارسها وخصوصا مردم عرب وی ودوستانش را نه تنها با رژیم بلکه با احزاب و گروهای زیادی از اپوزسیون نژادپرست رودرکرده وخواهد کرد وارزش والای چنین گام شجاعانه و طعم شیرین دفاع از حقوق بشر نزد خانم صدر افزون تر وشیرین ترکرده و می کند،خانم صدر بخوبی می داند که چه تابویی را شکسته و می شکند وچه قدسیت کاذبی را ویران می کند، قدسیتی که زائیده حوزه و دانشگاه هایی است که قریب یک قرن مشغول نهادینه کردن نژادپرستی با غلاف دین ومذهب وخلق قدسیت جمکرانی برای تمامیت ارضی علیه حق تعیین سرنوشتبوده اند.

خانم شادي صدر ویارانش درمرکز وانجمن دفاع برای عدالت،گامی بلندتر ازهمه حقوقدانان فارس ومدعیان دفاع از حقوق بشر برداشته اند،ایشان با فکر واندیشه ای زلال ودرک ویقینی که از همه حقوق بشر وبشریت دارند، در این دفاع مقدس گامی فراتر از قوم و نژاد برداشته، با قرائتی دقیق از اعلامیه جهانی حقوق بشروکنوانسیونهای منشعب آن، از حقوق همه انسانها واز هر قوم و نژاد دفاع کرده و می کنند،خصوصا دفاع شجاعانه وبشر دوستانه خانم صدر ویارانش از مردم عرب که بیش از 87 سال همه حقوقشان تضییع وزمین ومایملکشان مغصوب گردیده است، شادي با این گام پر مخاطره وقابل تقدیربرگ زرین وفراموش نشده ای را در تاریخ شجاعانه خویش به ثبت رساند.

آنانی که به تحریک نژادپرستان وگردانندگان پشت صحنه وبا کلمات وجملات توهین آمیز این شجاع زن ومدافع راستین حقوق بشر(خانم صدر)را با انگیزه ای نژادپرستانه درسایتها ودرنقاش گفتاری در انترنت و رسانه های دیگر مورد هجمه احمقانه خود قرار داده و می دهندباید بدانند کاری فراتر از عبث نمی کنند.این نژادپرستان پست اندیش باید بدانند که صفحه ننگین دیگری با چنین عملکردی را بر تاریخ خود وبثمن بخس افزوده اند،اگر تا دیروز با سرکوب و کشتار جمعی ملت عرب وکرد وترکمن و.... زمان را بر وفق مرادشان می پنداشتند وهمچنان با قلم فرسائی وسخنان زهرآگین وبه امید حمایت بعضی آنسیمیله شده های خود باخته عرب وکرد وترک و..، چون گذشته مشغول جمع آوری هیزم برای گرم نگهداشتن تنورجنایت و قتل وخونریزی غیر فارسها هستند، خلاصتا به آنها می گوئیم این تو بمیری آن تو بمیری نیست،یقیننا باید منتظرپائیزخود باشید که فصل شمارش جوجه هاست،اگر زودتر از آن ممه را لولو نخورده باشد.وسلام .ابو محمد المحمراوی.27/5/2013
 
A LETTER FROM PRISON WRTITTEN BY HASHEM SHABBANI THE AHWAZIAN PRISONER
The Ahwazi cultural and intellectual activist, Hashem Shabani has revealed a humanitarian appeal from Karoon prison that is addressed to all human rights organizations and the amnesty international organization highlighting the fact that the whole accusations which flung out on him and his mates are fully fabricated by the Iranian intelligence service which is now playing with the lives of our best highly educated youths through accusing them with vague accusations to bring them to the gallows rope.

In his letter which is written in Arabic by his own handwriting, he describes the imposed charges on himself and his cellmates are really cruel and unfair. He starts his desperate appeal as follow:

To those whom concern about human rights
Dear sisters and brothers:
I would like to take up this opportunity to thank you on your continued humanitarian supports and efforts for being voiced out the suffocated voices of people and realizing the rightness and deterring the wrongness that dressed up with vision in which fascinates its viewers while its intentions would be nothing but diverting the image of reality and blurring the truth. I must thank you again for discovering the evil hands that are trying to raise beautiful words for years, the words that are turned to something like fateful poison for us now.

In my journey, I began to spills the ink of my humble pen on my papers to stand and struggle peacefully against the tyranny which seeks to impose slavery on the minds and thoughts of my people and tried to colonize the minds of my people and destroys the ideas before destroying the country.

I have tried to remove all the obstacles that divide the street (the public eye) from the truth and make it to live in illusion that formulated by the tyrants to design a life according to their will.

When the tyrant’s hands spilled the inks of mine, a single word has been highlighted in my texts in which provokes the rage and hatred in those heart of men who continue to survive through spreading the darkness, the name of this highlighted word is “awareness”.
I did everything in my power to seek and detect the unknown to myself firstly and to the others. I had various cultural contributions at the level of Persian poetry with newspapers knows as Al -Noor, Al-Fajer and Assr Karoon which mean the “light”, the dawn, and the evening of Karoon in English respectively.

As I was studying at the state Chamran university in the branch of Arabic language and literature in the year of 2000, I have managed to publish a student newspaper under the name “Ndiaye Besirat” which means call for vision in English and I was in charge of this newspaper and I attempted to explain and to clarify the dire condition that the society suffers from it as a whole and unveil a lot of barriers that stand as a bulwark against all forms of development in Iranian society in general and exclusively the Ahwazian Arabs community. As I was also the editor of the student Arabic newspaper’s Al-Besira which means vision in English and the official political head of forum of the reformer students in the faculty of art and law that made me to take up this opportunity to care more and more about the sufferings and the miseries that inflicted the Iranian people and most particularly the Ahwazi Arab people.

During the reformist policy of the president Khatami, the non-Persian nations have taken advantage of this opportunity to express their views via the Press and institutions .meanwhile a number of my friends have established the non-governmental intellectual and cultural “Al-Hawar"institute which means dialogue in English. Since the sudden radical policy shift in Iran, the government imposed restrictions on the Al-Hawar institute and later banned its cultural and civil activities that were acting in the framework of the current constitution of Iran and its political demand was implementing the article 15, and the article 19 of Iran constitution emphasizing on having equal basic rights for non-Persian nations including the Ahwazi Arab people for education in their mother language and having media and publications in their native language and demands for political and economic prosperity. But the whole reformist slogans of the government turned out to be nothing just an illusion and a mirage and contrary to our aspiration of at that time. In fact, the aim of these temporary reformist slogans was to recognize the identity of everyone who used to have such a basic and peaceful demands and aspirations. After 2005 that was the most radical policy shift in Iran there were different obstacles in front of me to keep on my peaceful civil and cultural activities that is why access to internet was my last resort to communicate with the virtual world. My web activities were confined in sharing my poems and texts (by my nickname Abu-Alla) that were reflecting the misery and the suffering of my Ahwazian people socially, culturally and economically.
I have also released two poetry collections under the names of (Ataraf Belafogheh) and (Ighah Mazarib Aldam) that means the rhythm gutters blood in English. I had a study on the massacre black Wednesday in which many people have been killed on the May, 1979 in Al-Mouhamerah city (knows as Khoramshahr in Persian) but the suitable time has not stood by my side to release this study.

Furthermore, I had intellectual and lingual study regarding the Ahwazi Arab community under the title “Thowrat Al-Mofredat Al-shathe” which means the revolution of anomalous words in English that remained incomplete after my arrest, in this study I have tried to shed some light on the methods that are used by Iranian authorities to bombard the minds and the thoughts of the Ahwazi Arab society through injecting and implanting the three following issues:
1: the abnormal use of words 2: deploying malicious means by using of bilingual language for misleading, freezing and limiting the thought and putting barriers against the freedom of thought of the Ahwazi Arab community.

During that period I was a student of master degree in political science at Ahwaz university and I have met many Ahwazi figures via internet and I used to correspond them by different nicknames such as Abu-Alla and my friendship with them was very casual and not serious. I used to publish my texts and my poems under the title of “The Popular Resistance for liberation of Ahwaz and introduce myself as the spokesmen of this movement and it must be bear in mind that all these correspondences had done by my own and without coordination with anyone of my cellmates. By my web activities I have tried to reflect and convey the maximum degree of the heinous crimes that are committing against my Ahwazi Arab people especially the cruel death penalty and through my correspondences I have been defending and supporting the legitimate rights of every people in all over the world to have the right to life and to live and enjoy the freedom and the civil rights. Despite of all these sufferings and miseries I had not raise weapon to fight against the oppression that my Ahwazi people are going through it and I have not spilled the blood of any human being I have just spilled the inks of my humble pen to fight against the injustice and the oppression.

In February 11/2011 when I was at home and after my return of the Sheakh Ansari minor school (I am a teacher and I was teaching Arabic language in different minor school and high school) the Iranian intelligence services arrested me and after a long interrogation they accused me of the founder of the popular Resistance movement for liberation of Ahwaz and as I mentioned above I used this nicknames just to express my feeling toward the misery and the unspeakable oppression of my people and these nicknames have nothing to do with outside but the interrogators of mine refused my claims and let me to confess on myself under the severe and unbearable tortures physically and psychologically. Under the ongoing tortures I have lost my control on my real conscious and my mind engulfed with hallucination that made me to confess and accept the imposed charges that extracted of myself and the friends of mine by harsh tortures in the solitary confinement. After a long term in the solitary confinement the intelligence service transferred me to the Karoon prison. My first trial along with my friends was on May 21/2012 in the revolutionary court of Ahwaz in which I understood the reality and strongly rejected the charges of having link with organizations outside of the country and I said to the judge that the external organization that you are claiming about it ,is nobody just me Hashem Shabbani. In fact I confessed on myself due to the severe tortures and the intelligence security extracted the confessions from me and my friends according to their will. Finally after passing three sessions of my trial in court I have got aware of the fake scenario that fabricated by the intelligence service by extracting baseless confessions and using them against us. I have got shocked when I read the verified death penalty sentences that issued against me and four of my friends along with 20 years in exile for my friend Rahman Assakre.

I must assure you again that I and my friends have not involved in any military activity any more. All I have tried to do is to achieve peacefully what we were looking for, by peaceful and cultural activities for the interest of my oppressed people.
This is an urgent humanitarian appeal for all human rights organization to take an urgent action and very briefly our demand is to a fair re-trial in non- biased court for having a chance to defend and speak freely and without restriction. I am asking you to do everything in your authority for meeting our demands.
Best regard,
In the hope of better life and bright tomorrow
Written by Hashem shabani the Ahwazian prisoner

Translated by Rahim Hamid the ex-student of Hashem shabani
21/5/2013
 
نامه هاشم شعبانی عموری از درون زندان کارون

-مکانیزم ها و روش های غیر اخلاقی و غیر انسانی اعمال این رنج مضاعف {زبانی بر ملت های غیر فارس ایران} شامل کانالیزه کردن فکر، توقف تولید اندیشه، ایجاد انحراف فکری و ایجاد محدودیت در تولید اندیشه به منظور جلوگیری از آزادی فکری جامعه، مورد مطالعه قرار گرفت.

-مهمترین خواسته ما برگزاری دادگاهی مجدد به شکل علنی و بی طرف است، محاکمه ای بدون تاثیر از هیچ قدرتی و به تمام معنای کلمه عادلانه.

-ترجیع بند همه نوشته هایم مفهوم " آگاهی و بیداری " بوده وهست که باعث قلیان نفرت در نفوس کسانی شد که حیاتشان تنها با داد و ستد گمراهی و جهالت امکان پذیر است.

-جریان بیدادگری سعی دارد استعمار سرزمین های حاصلخیز را از طریق استعمار عقل ها تحقق بخشد و نابودی کشورها را با محو اندیشه.

-متاسفانه این آرزو سرابی بیش نبود و هدف از آن شناسایی همه اشخاص و جریاناتی بود که به دنبال احقاق حقوق ملت های سرزمین ایران هستند.

به همه کسانی که رعایت حقوق اساسی انسان ها را جزو اولویت های مهم می شمارند
خواهران و برداران گرامی
سپاس بی پایان به آنانی که از هرگونه تلاشی جهت عینیت بخشیدن به مفهوم کلمه حق و تحقق آن فروگذار نیستند وهمچنین مقاومت بی نظیرشان در مقابل جریان باطل در همه اشکال آن که ملبس به تن پوشهای رنگارنگ و فریبنده است. امروز جریان باطل بزک شده مشغول شعارسرایی و از همه مهمتر انتشار سم مهلک فکری در قالب کلمات و مفاهیم زیبا و همه پسند است که از سوی مزدوران جریان گمراهی و تاریکی برای تحریف واقعیت و محو حقیقت ترویج و تبلیغ می شود.

فعالیت خویش را با رسواسازی جریان ظلم که هجوم بی وقفه ای را برای نهادن افسار بردگی بر عقلها و ذهن های آزاد اندیش دنبال می کند، آغاز نمودم. این جریان بیدادگری سعی دارد استعمار سرزمین های حاصلخیز را از طریق استعمار عقل ها تحقق بخشد و نابودی کشورها را با محو اندیشه.

تلاش نمودم همه موانعی که بین ملت و حقیقت جدایی می افکند و ملت ها را در گرداب توهمات گرفتار می کند، کنار زنم. گردابی که جریان ظلم و گمراهی برای تغییر زندگی بشری بر اساس اراده خویش، بدان دامن می زند. ترجیع بند همه نوشته هایم مفهوم " آگاهی و بیداری " بوده وهست که باعث قلیان نفرت در نفوس کسانی شد که حیاتشان تنها با داد و ستد گمراهی و جهالت امکان پذیر است.

تمام تلاشم را برای کشف حقیقت گمشده برای خود و دیگران به کار بستم. به گونه ای که سروده های شعری فراوانی به زبان فارسی از اینجانب در نشریاتی همچون نور، فجر، عصر کارون و ... به چاپ رسیده است.

پس از پذیرفته شدن در رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه چمران اهواز در سال 2000، نشریه دانشجویی " ندای بصیرت " با مدیر مسئولی اینجانب به زبان فارسی منتشر شد و از خلال نوشته هایم در این نشریه سعی کردم اوضاع تاسف بار جامعه را تشریح و توصیف نمایم و موانع پیشرفت و توسعه جامعه ایرانی و به طور ویژه منطقه اهواز را تبیین کنم. همچنین در همین مدت به عنوان رئیس هیئت تحریریه نشریه دانشجویی " البصیره " و مسئول سیاسی انجمن دانشجویان اصلاح طلب دانشکده الهیات و مبانی فقه و حقوق اسلامی دانشگاه چمران مشغول فعالیت بودم.

همه اینها باعث گردید به طور روزافزون در جهت تبیین رنجها و مصائبی که قومیتها و ملتهای سرزمین ایران و به ویژه ملت عرب اهواز متحمل شده اند، تلاش نمایم. در آن دوره که فضایی برای فعالیت و آزادی بیان ملتها و قومیتهای ایران از طریق رسانه ها و سازمانهای مدنی به وجود آمد، تعدادی از دوستانم یک سازمان NGO به نام موسسه " الحوار " تاسیس کردند که به همراه آنان اقدام به برگزاری سمینارها و مراسم مختلف فرهنگی نمودیم که حکومت مانع فعالیتهای فرهنگی مسالمت آمیز این موسسه گردید.

همگی امیدوار بودیم کانالهایی که حکومت ایران باز کرده، بتواند مجرایی برای تحقق برخی از خواسته های حقه همه ملتهای سرزمین ایران به ویژه آموزش به زبان مادری و بهره مندی از حقوق شهروندی باشد. ولی متاسفانه این آرزو سرابی بیش نبود و هدف از آن شناسایی همه اشخاص و جریاناتی بود که به دنبال احقاق حقوق ملت های سرزمین ایران هستند.

همانگونه که همگی نیز می دانیم بعد از سال 2005 به این نتیجه رسیدم روزنه ای برای حرکت و فعالیت از طریق رسانه های رسمی و محلی وجود ندارد. در نتیجه به استفاده از فضای اینترنت برای انتشار اشعار و نوشته هایم تحت عنوان مستعار " ابوعلا الافقی " روی آوردم که همچون گذشته با محوریت ظلم روا شده در حق ملت بود.

دو دیوان شعر به نام " الاعتراف بالافقیه " و " ایقاع مزاریب الدم " در اینترنت منتشر کردم و همچنین تحقیقی درباره جنایت هولناک چهارشنبه سیاه محمره که توسط نظام ایران در ماه های آغازین انقلاب به وقوع پیوست، انجام دادم که فرصت انتشارش را نیافتم.

در ادامه فعالیت هایم، یک تحقیق جامع مطالعاتی – زبان شناختی با نام " انقلاب واژگان غیرعادی " در سطح جامعه اهوازی آغاز نمودم که به دلیل بازداشتم توسط نیروهای امنیتی حکومت ایران هیچگاه به پایان نرسید. در بخش انجام شده این تحقیق استراتژی هایی که عوامل حکومت ایران برای نابودی عقلانیت جمعی مردم عرب اهواز به واسطه نهادینه کردن و تعمیق بخشیدن به رنج های دهه های اخیر این مردم شریف در حوزه زبانی و کلامی به کار برده و می برند، مورد بررسی قرار گرفته که اهم آنها اختلالات شدید ایجاد شده در استعمال واژگان، دو زبانی و دوگانگی زبانی می باشد. مکانیزم ها و روش های غیر اخلاقی و غیر انسانی اعمال این رنج مضاعف {بر ملت های غیر فارس ایران} شامل کانالیزه کردن فکر، توقف تولید اندیشه، ایجاد انحراف فکری و ایجاد محدودیت در تولید اندیشه به منظور جلوگیری از آزادی فکری جامعه، مورد مطالعه قرار گرفت.

همچنین در دوره ادامه تحصیل در رشته علوم سیاسی دانشگاه علوم و تحقیقات اهواز مقطع کارشناسی ارشد، به واسطه ارتباطات اینترنتی با نخبگان بسیاری آشنا شدم که اغلب با نام مستعار " ابوعلا الافقی " نوشته هایم را منتشر می کردم. همچنین برخی دیگر از نوشته و مواضعم را در صفحه ای اینترنتی با نام " مقاومت مردمی برای آزادی اهواز" و به عنوان سخنگوی این حرکت " ابی ولید الاحوازی " بیان می کردم.

این نوشته ها و مواضع، فردی و بدون هماهنگی با هیچ شخص و یا گروهی بوده که در آنها جنایات وحشیانه ای که از سوی حکومت ایران در حق مردم شریف اهواز از جمله اعدام های گسترده ظالمانه و خودسرانه، تبیین نمودم و بر حقوق انسانی و قانونی هر ملت در هر جای کره خاکی شامل حق حیات و زندگی و بهره مندی از آزادی و حقوق شهروندی تاکید و اصرار ورزیدم. با وجود همه این رنجها و سختی ها، راه چاره را در به دست گرفتن سلاحی موثر در مقابل این جنایات هولناک و غیر انسانی یافتم و آن جز " قلم " چیز دیگری نبود.

در 11 فوریه 2011 پس از بازگشت از دبیرستان شیخ انصاری خلفیه به خانه (به عنوان معلم در مقطع دبیرستان مشغول به کار بودم) از سوی نیروهای اطلاعات بازداشت شدم و آنان مرا به تشکیل حرکت مقاومت مردمی متهم کردند و همانگونه که ذکر شد برای آنان تشریح نمودم این عنوان صرفا مستعار بوده و به واسطه آن می خواستم فکر و احساس خویش را درباره رنج ها و سختی هایی که مردم متحمل می شوند بیان کنم. ولی نه تنها قانع نمی شدند بلکه با اعمال شدیدترین شکنجه های جسمی و روانی مجبور به تسلیم در برابر خواسته های دورغین شان شدم و آنچه که دیکته می کردند را پذیرفتم از جمله عضویت دوستانم در این حرکت ساخته و پرداخته ذهن عوامل اطلاعات حکومت ایران!!

در ادامه پذیرش این اتهام واهی و پس از 7 ماه بازداشت در زندان سری و انفرادی اطلاعات حکومت ایران، مجبور به اعتراف به مواردی دیکته شده دیگری شدم و بعد از این مدت به زندان کارون اهواز منتقل گشتم. در نخستین دادگاهم در 21 می 2012 همه حقیقتی را که اطلاعات سعی در تحریف و پنهان سازی آن داشت، برای قاضی تشریح نمودم و به صراحت در جلسه دادگاه گفتم تشکیلاتی که ساخته و پرداخته اید، چیزی جز یک شخص به نام " هاشم شعبانی " نیست و در زندان اطلاعات ایران زیر هولناک ترن شکنجه های جسمی و روحی و روانی مجبور شدم طبق خواسته های دستگاه اطلاعاتی، دیگران را به دروغ متهم کنم.

و فقط بعد از 3 جلسه محاکمه که توانستم حقیقت را آنگونه که هست برایشان تشریح کنم، حکم دادگاه صادر شد که باعث حیرت و تعجبم گشت. من و 4 نفر از دوستانم به اعدام محکوم شدیم و رحمن عساکره به 20 سال حبس در تبعید محکوم گردید.

حکمی به تمام معنا خودسرانه و ظالمانه

تاکید می کنم که هیچ وقت و تحت هیچ انگیزه ای در هیچگونه فعالیت نظامی وارد نشدم و تا هنگامی که مکانیزم ها و طرق مسالمت آمیزی برای تحقق خواسته های به حق مان وجود دارد مخالف هر گونه اقدام مسلحانه هستم.

اکنون از همه جریانات مدافع حقوق انسان تقاضای اهتمام فوری به موضوع مطرح شده را دارم. مهمترین خواسته ما برگزاری دادگاهی مجدد به شکل علنی و بی طرف است، محاکمه ای بدون تاثیر از هیچ قدرتی و به تمام معنای کلمه عادلانه.

و از شما می خواهم هر آنچه در امکان دارید برای تحقق این خواسته بر حق، به کار بگیرید.

وعلى اللهِ التكلان
با تقدیم احترام، دوستدار شما
(أبوعلاء الأفقی)
 
صور من رسالة هاشم شعباني نژاد الذي ناشدة فيها كافة الأطياف المعنية بحقوق الانسان للتحرك العاجل. وأبرز مطلب كان إعادة المحكمة بشكل علني وحيادي، محكمة غير منحازة الى أي جهة وعادلة بمعنى الكلمة.